یکی از شبهاتی که وهابی ها زیاد مطرح می کنند این است که: اگر خلافت و امامت یک وظیفه الهی و انتصابی بود؛ پس چرا بعد از عثمان امیرمؤمنان علیه السلام از قبول آن خودداری می کرد؟ تا این که نوبت به اصرار رسید و فرمود: دعونی والتمسوا غیری ... وأنا لکم وزیراً خیراً لکم منی امیراً وان ترکتمونی فأنا کاحدکم وأسمعکم وأطوعکم مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید ، وزیر و مشاور بودن من برای شما بهتر از آن است که امیر و زمامدار باشم؟ ...
در ادامه می توانید متن کامل مقاله را دانلود نمایید:
یکی از اقدامات خطرناک، و ویرانگر شجره ملعونه بنی امیه، بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، جعل روایات مختلف، خصوصاً جعل روایات در فضائل صحابه بود. روایاتی که پیغمبر اکرم آنها را نگفته، ولی به دروغ به ایشان نسبت داده می شد. البته این اقدام شوم، در زمان حیات خود پیغمبر نیز صورت می گرفت. به جرأت می توان گفت که کمتر فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین (سلام لله علیه) باقی ماند؛ مگر این که دستگاه حدیث سازی بنی امیه، عین همان را برای خلفای سه گانه جعل کرد. یکی از روایات است که در منابع « عَلیٌ مَع الحَق و الحَقّ مَع عَلی » است که :
در ادامه می توانید متن کامل مقاله را دانلود نمایید:
طرح شبهه:اگر امامت اصلی از اصول دین است، اگر علی علیه السلام همانند پیامبران از طرف خدا برگزیده شده، اگر طبق آیة تبلیغ و آیة تطهیر و حدیث غدیر و حدیث منزلت بارها و بارها به عنوان جانشین پیامبر صلی الله عَلیه و آله و سلم معرفی شده چه حق دارد که بگوید مرا رها کنید وکسی دیگری را جستجو کنید؟
در ادامه می توانید متن کامل مقاله را دانلود نمایید: